نان اضافه ای به نام رسیدن
او در سفر همیشه از آیینه ماشینش حواسش به دوستانش - که در ماشین پشت سری بودند - بود وماشین جلویی را هم - که عده دیگری از دوستان بودند - می پایید ،در عوض دوستش همیشه تخت گاز میرفت و در مقصد منتظر دیگران میماند، در یک سفر او رسید ولی دید دوستش در مقصد نیست
من خود اهلی راهم و از اهالی رفتن اگر چه آن نان اضافه را هم دوست دارم
This entry was posted
on Sunday, September 20, 2009
.
You can leave a response
and follow any responses to this entry through the
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
.
4 پیشنهادات