نوشته شده توسط بهروز یله
August 26,
2010

مسافر

هی گفت: برو که من به کاری برسم

با اینهمه بار به دیاری برسم

باورم نشد که اینقدر زود رسید

من هم بروم؛ تا که به غاری برسم


نوشته شده توسط بهروز یله
August 16,
2010


قسمت

سلام امروز او به تو
زاده بدرودی ست که دیروز
به عزیزی چون من گفت


و لبخندش
زاده لبهاییست که روزگاری
به او بوسیدن آموخت


پس به سلامتی بنوش
و برای این زایش ها که نصیب تو شد
جرعه آخر را
به نام من
بر خاک بریز
.